جدول جو
جدول جو

معنی نعوظ کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نعوظ کردن
(دَ کَ دَ)
برخاستن و راست شدن نره
لغت نامه دهخدا
نعوظ کردن
سیخ شدن نره برخاستن آلت مرد بسبب غلبه شهوت
تصویری از نعوظ کردن
تصویر نعوظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دعوت کردن
تصویر دعوت کردن
کسی را به مهمانی خواندن، کسی را به جایی فراخواندن
فرهنگ فارسی عمید
پیشگویی کردن، پیامبری کردن خبردادن ازغیب پیشگویی کردن، پیغامبری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگون کردن
تصویر نگون کردن
واژگون کردن سرازیر کردن، خم کردن خمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوذ کردن
تصویر نفوذ کردن
در گذشتن و فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پختکاواندن شستن عضوی که مبتلی بمرضی است با آبی که در آن داروها جوشانیده اند: تن را گرم کنند از بیرون به اندرون و برنهادن و نطول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
دندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوی کردن
تصویر نجوی کردن
دندیدن زیرگوشی حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
فرهنگ لغت هوشیار
نمود داشتن: اگر شما بخواهید در تهران نمودی کنید و جلالت قدر شما را مردم بفهمند
فرهنگ لغت هوشیار
منی کردن خود نمایی کردن گرازیدن گرازیدن گور و آهو به دشت (فردوسی) تکبرنمودن: وبازجماعتی که خویشتن درمحل لدات دارنداگراندک نخوتی و تمردیاظهارکنند... درتقدیم وتعریک ایشان آن مبالغت رودکه عزت وهیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعود کردن
تصویر صعود کردن
بالا رفتن پایگاه بلند یافتن بر آمدن بر رفتن ارتقا یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوا کردن
تصویر دعوا کردن
کخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فراخواندن نیو دیدن خواندن (کسی را)، خواهش کردن کسی کردن بمهمانی یا محفلی و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوی کردن
تصویر دعوی کردن
ستیزیدن، خواهان شدن پاتکاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معول کردن
تصویر معول کردن
اوستامیدن تکیه کردن بر اعتماد کردن: (ایمن است از رستخیز افلاک از آنک بر بقای او معول کرده اند) (خاقانی. سج. 517)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول کردن
تصویر نزول کردن
((~. کَ دَ))
پایین آمدن، وارد شدن به جایی، پول با بهره از کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعوت کردن
تصویر دعوت کردن
فرا خواندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دعوی کردن
تصویر دعوی کردن
داویدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفوذ کردن
تصویر نفوذ کردن
Infiltrate, Penetrate, Permeate, Pervade, Pierce, Seep
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
Whisper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صعود کردن
تصویر صعود کردن
Ascend, Climb, Hitch, Mount
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دعوی کردن
تصویر دعوی کردن
Litigate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفوذ کردن
تصویر نفوذ کردن
infiltrar, penetrar, permear, perfurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
sussurrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دعوی کردن
تصویر دعوی کردن
судиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صعود کردن
تصویر صعود کردن
подниматься , карабкаться , зацепить , вскакивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفوذ کردن
تصویر نفوذ کردن
infiltrar, penetrar, permear, impregnar, perforar, filtrarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دعوی کردن
تصویر دعوی کردن
klagen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صعود کردن
تصویر صعود کردن
aufsteigen, klettern, anheften, besteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نفوذ کردن
تصویر نفوذ کردن
infiltrujować, przenikać, przekuć, sączyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
szeptać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دعوی کردن
تصویر دعوی کردن
судитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صعود کردن
تصویر صعود کردن
підніматися , лізти , зачепити , сідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی